بهانه های بیداری من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آیدا» ثبت شده است

آیدا

برایت آیدا میشوم.
خود خود لیلا میشوم.
خواستی برایت هر شب امسال و 
هر سال یلدا میشوم.
فقط با سودای آغوش تو
دریائی میان صحرا میشوم.
چکه چکه این دم و آن دم
بر تنت جاری شده
رسوای عالم و شیدا میشوم.
با آشوب کابوس ها ساخته
آرام و بی ادعا برایت
شاعرانه ترین رویا میشوم.
به شوق نفسهایت طعنه به بوران زده
با صبا هم نوا و نجوا میشوم 
عطرت از راه که برسد
به هوایت بینا و زلیخا میشوم،
برای گمراهی هایت گذری آشنا میشوم
خواستی برگردی
صراطی مستقیم سوی کنعان و مبنا میشوم
ساعتها را دقیقا با مژگانم
بر کالبد بیداری 
خط به خط بند زده
سردرگم غوغای تنهایی به طنین هزاره ها
بازیچه دست تمنا میشوم،
عاشقت هستم آنقدر که
اگر در قلب یخها باشی
اسیر سرما میشوم،
بدست این دل برای داشتنت
مبتلا به غمها میشوم،
شراب در جامت
شور در جانت
خون در شریانت
تو خوب میدانی بی گمان
در هر حالتی سبب
گردش آسان دوران 
گرد چشمان جانان میشوم.
شکوفه های یاسی که از
تبسمت بهاری میشوند را
من خودم باغبان میشوم.
تو هر موقعی ابری باشی
من باران میشوم.
خواستی کوچ کنی
برای پروازت آسمان میشوم.
دل خسته اگر بودی
برایت قطره قطره رنگین کمان میشوم.
برای پرسه های عاشقانه شبانه ات
خیابانی عریان میشوم.
حتی اگر در فصل طوفان به دریا دل زدی
برای کهنه قایقت بادبان میشوم.
برای زخمهای چرکینت
پرستار و درمان میشوم.
برای روزهای سردت 
بهاری با خورشیدی سوزان میشوم،
بوقت برگ ریزان خزان
برای تقلیل دردهایت گلریزان میشوم
تاری شبهای تنهائی یارم را
ترنمی از مهتابی بسیار تابان میشوم.
قدم بر آستانم بگذاری
ترا من یک تنه قربان میشوم.
بگوئی دوستم داری
مجنون و سرگردان میشوم.
کویری بودنم را با تو فراموش و
چشمه ای جوشان میشوم.
بهانه های ناخوانده ات را
بهترین میزبان میشوم.
اگر اینبار با چمدانت بیائی
من نااهل اهل ماندن میشوم.
در فصل به فصل این عشق
به وقت تابستان و هم به زمستان
با سر و سامان و
با تو هم پیمان میشوم.
با من بمانی اگر
بخدا که من نامهربان
با خودم و خدا و خلائق مهربان میشوم.
مرا جان و جانان شوی
برایت جان هر دو جهان میشوم.
با تو از سر آغاز هم من بی پایان میشوم.
در حقیقت با تو فارغ از 
زمان و مکان
پر از هیجان و خندان میشوم.
کار از کارم میگذرد
من فرهاد ترین شیرین کهکشان میشوم
در شاعرانگی های گاه و بیگاه خودم و خودت
تا ابد جاودان میشوم.
به هر دلیلی در خلوت خسته من
حتی اگر شده از مغرب طلوع کنی
خط به بطلان می زنم
پیله ام را به سمت خدا رج به رج میشکافم
تا پروانگی اوج گرفته
عاری از نقصان و حرمان میشوم،
از راه شرک و کفر برگشته
یکتا پرست و مسلمان میشوم،
بی پروا میگوئم
بمانی تو
هر چه بخواهی من خود آن میشوم،
کافیست تو بخواهی من همزمان
هم این و هم آن میشوم.

۹۷/۰۸/۲۴

#نارین_یازان
#غوغای_تنهایی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۰۲:۱۱
سهیلا عباچی