بهانه های بیداری من

زنی در بطن فاصله

يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۸، ۰۶:۱۳ ب.ظ

از چشم که افتاده ای 

خیس و خسته چنان که
چتر اینگونه بیتابی میکند
شومینه از پس سرما بر نمی آید 
تا دل آتش جلو رفته  
با جراتی تمام خودسوزی میکند  
اشک از من روی می تابد و
از نگاهم خودداری میکند. 

به پای که مانده ای 
سرد و بیدار چنان که
شب احساس بیهودگی میکند 
یلدا پی در پی پرستار خماری های پنجره
با انتحار مضمونش تب را خوب تاب میکند 
بر برهنه گی اندام افکارم 
رخوتی سخت باز فرود می آید
غم جوانه میزند
زخم می زاید
شعر عفونت میکند.

به سرت هوای که زده 
بیقرار و بیگاه چنان که
رختخواب ادعای همخوابگی با 
بیخوابی هایش را میکند
زمستان نیست ولو سرد است 
ناگاه
بستر سرما میخورد
تن میلرزد 
طبیب نمی آید 
پایان از راه میرسد و 
با جان و دل قصد بلوا میکند.

دست به دامن که شده ای 
تنها و ترسا چنان که
چین چین پیراهنم به تکاپو افتاده 
آخرین چکه های تو را در 
نفس به نفس درزها جست و جو میکند
تو را نمی یابد چون
گلوی واژه های محبوس در 
خلوتم را تکه و پاره میکند
سپس 
سیاهپوش غم تک تک فریاد های بی کسی
ملتمسانه با تمامی زوایایش سوگواری میکند. 

به اعتبار کدامین شاعر 
مجنون لیلایی گشته ای که 
از غزل تنفر دارد 
شبها در خانه نمی ماند 
اسم تو را هیچ بر زبان نمی راند
با عشق بیگانه ست و
رموزش را نمیداند 
با چشمکی میان جمعی
تو را اغوا و رسوا میکند
چنان تاریک است که با وصفش 
نیلوفری از مرداب قالبش تهی کرده 
از خود دست کشیده
تمنای موج و صخره و
آشوب دریا میکند.

کجای قصه آشنایی بغض کرده ای که
ابر اینهمه بر غروب سخت گیری میکند
آسمان درد میبارد
زنی مرتبا در بطن فاصله ها 
عصیان و پای کوبی میکند 
دل افق به تپش می افتد  
قلبش تاب نیاورده 
خیره به خدا 
می ایستد انگار
تفاضای مرگ خود را 
با دستان خویش اینبار امضا میکند.

۹۸/۰۴/۲۱
#نارین_یازان
#زنی_در_بطن_فاصله

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی