تو از همه ما بیشتر از باران لذت میبردی
رنگین کمان را بیشتر از ما دوست میداشتی
از شمردن ستاره ها تو هیج غافل نمیشدی
اینکه عاشق آسمان بودی و
به پرواز فکر میکردی راز بین تو و خیالت بود
اینکه عاشقت بودم راز بین من و رازقی ها بود
رازت را که فاش کرد ؟
رازم را که فاش کرد ؟
کاش فریاد زده بودم که دوستت دارم
کاش خوب به دور تو من میگشتم
کاش پشت پایت آبی نمی ریختم
کاش قبل از اینکه پرواز کنی
من در چشمان تو غرق میشدم
دریغ وقتی من خواب خواب بودم
آسمان تو را سهم خویش کرد
غروب لعنتی سرانجام من شد
شب مرا در آشوب خود کشید
شهر برای همیشه دلگیر و
فردا پریشان احوال شد
#نارین_یازان
#قربانیان_پرواز
۹۸/۱۰/۲۰
خیس و خسته چنان که
چتر اینگونه بیتابی میکند
شومینه از پس سرما بر نمی آید
تا دل آتش جلو رفته
با جراتی تمام خودسوزی میکند
اشک از من روی می تابد و
از نگاهم خودداری میکند.
به پای که مانده ای
سرد و بیدار چنان که
شب احساس بیهودگی میکند
یلدا پی در پی پرستار خماری های پنجره
با انتحار مضمونش تب را خوب تاب میکند
بر برهنه گی اندام افکارم
رخوتی سخت باز فرود می آید
غم جوانه میزند
زخم می زاید
شعر عفونت میکند.